مفهوم “آلعبا” در واقع چیزی نیست مگر “آنهایی که در پوشش و یا در لفافه هستند“.
چرا در لفافه و یا پوشش؟ چون عارفان اولیه این مفاهیم را هرچند که با نام و آدرس مشخصی نشان میدادند، ولی با استفاده از آنها در واقع از محتوایی صحبت میکردن که نه تنها بر مردم عادی، بلکه بر خود آنها هم پوشیده بود و آن همون مفهوم “ناشناخته بودن خدا“ست.
تمامی موضوع بر محور این نکته میچرخد، که خدای ناآشنا، چگونه خودش را در جهان آشنا و یا مادی تبلور داده و یا تعریف میکند. این تعریف در واقع تلاش برای پاسخگویی به این پرسش بود، که براستی نقش خدای غیرمادی در یک جهان مادی چیست و پهنهی مسئولیتش در برابر انسانها تا کجاست؟ تعریف این نقش و مسئولیت در حقیقت پایهی همان معنی تناسخ و یا Reinkarnation است، که میگوید: آنکه “مالک” و “خالق” همه چیز است، در طول تاریخ به اشکال “توهمیِ” مختلف و یا تابش “نور” برای نجات آنهایی که در دام تاریکی این جهان زندانی هستند ظاهر میگردد. واین همه در حالی است که این موجود “ازلی” برای بشریت همچنان غیرقابل شناخت و در “عبا” باقی میماند: بعبارتی دیگر و بقول مولانا: “معلومم شد که هیچ معلوم نشد”!
بنا بر آنچه که در این ویدئو میآید، ما تا اندازهای با مفهوم «آل ِعبا» (گروه پنهان و در لفافه) آشنا میشویم. در اینجا «آل» قبل از آنکه به معنای «خانواده» استفاده شود، به معنی «متعلقین» و یا «وابستگان» بکار میرود. همانطور که ما در مورد «آل محمد» در خراسان و «آل علی» در کرمان هم با همین معنی روبرو هستیم.
این ایدهی ظهور متداوم در شکل نور که ما آنها را از ایدههای عارفان مسیحی ـ از مارکیون گرفته تا مانی و یا فرقههای الکیسانیه، الخسائیه و یا مندائیان (صائبین) ـ میشناسیم، در کتیبههای «نجعحمادی» هم سرچشمهی مسیحی خود را نشان میدهند. ایدههایی که با انشایی مشابه و از طریق اسنادی همچون “امالکتاب” به اسلام راه یافتهاند.