«آرمین لنگرودی»
در اثبات وجود تاریخی محمد و مشروعیت رسالت او، مسلمانان سعی بر آن دارند که این امر را با رجوع به انجیل، قرآن و روایات اسلامی توجیه نموده و در این زمینه ادعا میشود که فرستادن پیامبری به نام محمد از سوی انبیاء پیش از او و بخصوص از جانب عیسی بشارت داده شدهاست. در شرح گفتگوی “ابوسفیان” و “هراکلئوس” ـ که پیش از این آنرا نقل کردیم ـ از قول “هراکلئوس” گفته میشود:
»من میدانستم که پیامبری خواهد آمد. ولی گمان نمیکردم که از بین شما (عربها) باشد…. اگر من یکی از شماها می بودم، حتما پای او را میشستم! «
گویا این گفته قیصر بیزانس بر اساس همین بشارتها شکل گرفته و “هراکلئوس” نیز ـ به عنوان یک مسیحی معتقد و آگاه ـ از آمدن پیامبر دیگری مطلع بوده و بیصبرانه انتظارش را میکشیده است. اگر چه قیصر بیزانس ـ علیرغم این آگاهی و انتظار ـ هرگز مسلمان نشد، ولی “شهادتِ” او را تاریخنگاران سنتی هرگز فراموش نمیکنند. اینکه هراکلئوس از این گفته خود ـ و بسیاری از وقایع دیگر، از جمله شکست خود در مقابل مسلمانان در سوریه و فلسطین ـ تا چه حد مطلع بوده، شاید فقط “خدای مسلمانان” اطلاع داشته باشد، چرا که ما از خود او ـ علیرغم تمامی اسناد و مدارک به جا مانده ـ در این زمینه چیزی نمییابیم: “اللهُ اَعلم”!
یکی از این استنادها به قرآن در سوره ۶۱ (الصف) آیه ۶ است، که در آن چنین میخوانیم:
»وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ
- و به یاد آور کلام عیسی فرزند مریم را، که گفت: “آی بنی (فرزندان) اسراییل، من فرستاده خدا هستم بر شما، پس اطاعت کنید آنچه که فرمان تورات قبل از من بود و همینطور پیام رستگاریِ کسی را که پس از من خواهد آمد؛ نام او منزه باد” و زمانی که او بر آنها نازل شد گفتند: که این یک تقلب آشکار است”«
تیلمان ناگِل، شرق شناس آلمانی در کتاب خود (محمد، زندگانی و افسانه؛ صفحه ۱۸۱) در این مورد مینویسد:
» در سوره ۶۱ محمد ظاهراً به گفتهای از عیسی اشاره میکند، که گویا او پیام آمدن محمد را بشارت میدهد. در اینجا کلمه “احمد” که ریشه “محمد” است همان “منزه باد” (گرامی باد) میباشد. اینجا این کلمه توسط مفسران قرآنی متناوباً با یک نام اشتباه گرفته میشود. «[1]
در اینجا ما شاهد ترجمه غلط “نام او منزه باد” هستیم که آن را با نام یک پیامبر اشتباه گرفته و به سبکی که ما تا به حال با آن آشنا شدهایم، از آن یک “اسم” (اَحمد) ساخته و به دیگر اسامی (بیشمار) پیامبر اضافه میکند. در این آیه ما با نام “محمد” روبرو نیستیم، بلکه با ریشه آرامی این حرف، که همان “حمد” است مواجهایم. در این مورد من در بخش “باورها و ترمینولوژی مسیحیت عربی ـ در باره محمد” به اندازه کافی توضیح دادهام. در اینجا شاید نقل قول زیر تا حدودی آشنا بودن حدیثنویسان با این مفاهیم را روشنتر نمایان سازد:
« گروهی از یهود به خدمت حضرت رسول آمدند و سؤال کردند که: به چه سبب تو را محمد و احمد و ابوالقاسم و بشیر و نذیر و داعی نامیدهاند؟
[محمد] فرمود که: مرا “محمد” نامیدند زیرا که ستایش کرده شدم در زمین; و “احمد” نامیدند برای آن که مرا ستایش میکنند در آسمان و “ابوالقاسم” نامیدند برای آن که حق تعالی در قیامت، بهشت و جهنم را به سبب من قسمت مینماید، پس هر که کافر شده است و ایمان به من نیاورده است از گذشتگان و آیندگان به جهنم میفرستد و هر که ایمان آورد به من و اقرار نماید به پیغمبری من، او را داخل بهشت میگرداند ; و مرا “داعی” خوانده است برای آن که مردم را دعوت میکنم به دین پروردگار خود; و مرا “نذیر” خوانده است برای آن که میترسانم به آتش هر که را نافرمانی من کند; و “بشیر” نامیده است برای آن که بشارت میدهم مطیعان خود را به بهشت»[2].
همچنین از ابن اسحاق در کتاب “سیره” (صفحه ۴۴) نقل قول میشود که:
» یوحنا (از حواریون مسیح) از قول او در انجیل نوشته:
زمانی که «مونَهِمانا» (Munhanmannä/Menahhemana) نازل شود و خداوند روح حقیقت را بر شما بفرستد، در آنزمان او شاهدی خواهد بود از طرف من، چرا که شما از همان آغاز در کنار من بودید؛ این حجت من بر شماست که شکوه نکنید. «مونَهِمانا» به زبان سوری (آرامی) همان محمد است و به زبان یونانی میانجی «
بر سر اینکه آیا میانجی (به یونانی PeRiKLITA)[3] در متون اولیه آرامی “محمد” میباشد و یا اینکه معنی «مونَهِمانا» به زبان سوری (آرامی) همان محمد بوده است یا نه ـ گذشته از آنکه معلوم نیست این ترجمهها از کجا میآیند؟ ـ در اینجا صحبتی نمیکنیم، چرا که جوابهای مثبت یا منفی به آن، در کنکاش ما تغییری نمیدهد. ولی چند روشنگری در این زمینه برای روشن شدن این چیستان بایسته مینماید:
در انجیل لوتری (یوحنا، سوره ۱۵ آیه ۲۶ تا ۲۷) و در انجیل لوکاس (سوره ۲۴ آیه ۴۹) میخوانیم:
»وقتی که “تسلی دهنده“ای که به نام من از طرف پدر (خدا) برای شما فرستاده میشود، بیاید، آنگاه او به شما همه چیز را خواهد آموخت و یادآور هر آن چیزی خواهد بود، که شما از من شنیدهاید«
تأیید این آیات همچنین در انجیل یوحنا (سوره ۱۴ آیه ۲۶) میآید:
» اما “تسلی دهنده“ ای که پدرم به نام من برایتان میفرستد، به شما همه چیز را خواهد آموخت و هرآنچه که من به شما گفتم به شما گوشزد میکند. «
بدیهی است که این روایات انجیلی در مورد “تسلی دهنده” (“مونَهِمانا؟”؛ حتی اگر این واژه ـ با وجود طنین کلامی ناسازگارش ـ با “محمد” یکی گرفته شود)، توسط مسلمانان “در هوا قاپیده” شده و به عنوان یک الگوی (بیربط) برای نامیدن پیامبر خود مورد استفاده قرار گیرند. مشکل اما در اینجا و با این “تر و فند” زیرکانه حل نمیشود، چرا که ـ بر طبق احادیث خود مسلمانان ـ نام اولیه پیامبر نه محمد، بلکه “قُثَم“ (به معنی: قلب من) بوده است و او آن را از پدربزرگش عبدالمطلب گرفته بود. این تغییر نام، با توجه به شناخته بودن لقب آرامی “محمد” برای عیسی (به معنی برگزیده) در آن زمان، چندان عجیب نیست و تصور چگونگی انجام مزورانه آن به همراهی احادیثی که برای همین منظور سروده شدهاند ـ همچون نقلقول زیر از ابن اسحاق ـ بسیار ساده میباشد:
«مردم میگویند که آمنه، زمانیکه پیامبر را حامله بود صدایی شنید که چنین میگفت: تو سرکرده این مردم را در شکم داری […] نامش را محمد بگذار، یعنی کسی که “مورد عنایت قرار گرفته است”.»
گذشته از آنکه این روایت خود بر معنی درست مسنَد “محمد” (مورد عنایت قرار گرفته) و اینکه این واژه تا پیش از آن بعنوان یک “نام” وجود نداشته است، اذعان دارد، نکته دیگری را افشا میکند، که بدون شک منظور راوی آن نبوده است: بنا بر روایات، همین حدیث موجب تغییر نام پیامبر عربها از “قُثَم” به “محمد” شد و مسلمانها میتوانستند، از این طریق به پیامبر خود یک چهره مستقل از مسیح داده و همزمان او را به عنوان ادامهدهنده رسالت عیسی ـ که گویا او را با همین “نام” از پیش بشارت داده بود ـ معرفی نمایند. هر چند که بنا بر این روایت، آمنه این صدا را در زمان بارداری خود شنیده بود، ولی نامگذاری فرزندش به محمد در زمان تولد انجام نشد، بلکه این کار مدتها بعد و از طریق “تغییر نام” او انجام گرفت. بعلاوه ـ بنابر نقلقول زیر از “ابن مثیب” ـ این پیشگویی عیسی دلیل آن بود، که نه فقط پیامبر اسلام، بلکه بسیاری از کودکان این دوران اینگونه نامگذاری شوند:
«عربها از صاحبان کتاب (یهودیان و مسیحیان) شنیده بودند که میگفتند، پیامبری از میان آنها خواهد آمد که نامش “محمد” خواهد بود. از آن پس بسیاری از پدران، پسرانشان را محمد مینامیدند، تا شاید قُرعه به نام آنها درآید!»
بر پایه همین روایت فرض کنیم که یکی از پولدارترین مردان جهان ـ بعنوان نمونه بنیانگذار مایکروسافت “بیل گِیتس” ـ اعلام کند، که وارث تمامی دارایی او یک “ایرانی به نام بیل” خواهد بود، که به رأی قرعه انتخاب میشود! تصور بَلبَشویی که به همین خاطر در ادارات ثبت احوال ایران ـ برای نامگذاری نوزادان و یا تغییر نام به “بیل” (یا یک ترکیبی از آن بنا بر “خلاقیت” فردی) ـ به راه میاُفتد، آنچنان عجیب نیست. حال اگر یکی از همین افراد تغییر نام داده، وارث دارایی “بیل گِیتس” شود و همزمان مشروعیت پول بادآورده را با “پیشگویی” بنیانگذار مایکروسافت توجیه نماید، چه واکنش اجتماعیای را تجربه خواهد کرد؟
در اینجا باید به یک استدلال ساده ولی حیلهگرایانه در ساختار این پیشگوییها در مورد بعثت محمد اشاره شود: گفتنی است که به محمد چهلوپنج نام را نسبت میدهند، که هر کدام بنابر معانی و ویژهگیهای خود بر خصایص اجتماعی، انسانی و الهی معینی دلالت دارند.[4] با توجه به تعدد این نامها، وقایعنگاران اسلامی میتوانستند در هر صفحه تورات و انجیل، علائمی مبنی بر بشارت انبیاء بر آمدن پیامبر خود بیابند. تصور این کار با توجه به اینکه بیشتر این مَسنَدها – همچون محمد و یا احمد (ستوده شده یا منتخب)، ماحی (تسلی دهنده یا بخشنده گناهان)، حاشر (بیدار کننده مردگان[5]) و غیره ـ از همین متون مسیحی (و در وصف عیسی) گرفته شدهاند، چندان مشکل نیست! حتی برعکس: آنچه که در این زمینه انجام گرفته به نظر بسیار ناچیز میآید و اگر مفسران قرآنی کمی بیشتر به خود زحمت میدادند، میتوانستند تعداد این شهادتها و بشارتها را به چندین برابر شمار موجود برسانند. شاید یک دلیل برای عدم انجام این کار آن بوده، چون اسلام اصراری برای شناساندن خود، بعنوان ادامه دهندهی راه مسیحیت را نداشته است. در اینجا اکنون این پرسش مطرح میشود، که چرا محمد خود را نیازمند به یک تأییدیه از عیسی میبیند در حالیکه اسلام از نظر محتوایی به مسیحیت ربط داده نمیشود؟ پاسخ به این پرسش بسیار ساده است: محمد بعنوان “مَسند” همان عیسی است، در حالیکه محمد بعنوان یک “نام”، پیامبر دین جدیدی است، که تلاش در کتمان پیشینه مسیحی خود و گسستن تمامی پیوندهای موجود با این پیشزمینه را دارد. یک مقایسه محتوایی مابین مسیحیت و اسلام به ما نشان میدهد، که مسیح نمیتوانسته محمد را بعنوان ادامه دهنده راه خود بشارت داده باشد. این گفته مانند آنست که بگوییم بودا هیتلر را به همین عنوان بشارت داده بوده و یا به همان اندازه اشتباه است اگر ادعا کنیم که پاپ کاتولیک نیست!
منظور اما در پیشگویی عیسی چیز دیگری بود: در بسیاری از روایات مسیحی در توضیح منظور عیسی از “میانجی، مونَهِمانا یا تسلی دهنده” همان “شبحی” از مسیح نامیده میشود، که چند روز پس از مرگ او، بر برخی از حواریون خود ـ از جمله “توماس” (ملقب به توماس ناباور، چرا که او این بشارت عیسی را باور نکرده بود) و “ماریا ماگدالنا” (مریمِ مَجدَلیه) ـ ظاهر شد و برای “تسلی” آنها، بشارت “زنده بودن” خود را داد.
********
[1] Oldenbourg-Verlag 2008 Tilman Nagel; Mohammed – Leben und Legende;
[2] علل الشرایع، ص ۱۲۷; امالی، شیخ صدوق، ص ۱۵۸ و ۱۵۹ ; معانی الاخبار، ص ۵۱ .
[3] همچنین رجوع شود به بخش «مختصری پیرامون تأثیرات مانی بر سایر مسیحیان عرفانی» در انتهای بخش دوم کتاب «چگونه مسلمان شدیم» و همچنین کتاب دیگر من تحت عنوان «ارتداد در مسیحیت و نقش آن در پیدایش و گسترش اسلام» از انتشارات فروغ در کلن.
[4] گفتنی است، که به بودا نیز حدود هشتاد نام و عناوین مختلف را نسبت میدادند.
[5] در اینجا مسند «بیدارکنندهی مردگان» به دو معنی متفاوت بکار میرود: نخست زنده کنندهی مردگان به همان معنی معجزهی عیسی، که “ایلعاذر” (لازاروس؛ انجیل یوحنا، فصل ۱۱ آیه ۴۴)، دختر “یایرُس” (انجیل مرقس، فصل ۵ آیات ۲۲ تا ۲۴ و همینطور آیات ۳۵ تا ۴۳) و یا پسر یک بیوه زن (انجیل لوقا، فصل ۷ آیه ۱۴) نمونههای آن هستند و معنی دوم به چم رستاخیزی آن و زنده شدن در روز جزا (نام مسیحاییِ “ابوالقاسم”؛ انجیل متا، فصل ۲۵ از آیه ۳۱ به بعد). نگاه کنید به قرآن سوره ۲ آیه ۲۸.