ریشهشناسی اصطلاح اسلامی «الله اکبر»
تأثیر خداشناسی اسلامی بر معناشناسی عربی: جُستاری برای فهم شعار «الله اکبر»
نوشتۀ فولکر پُپ
ترجمه: ب. بینیاز (داریوش)
با سپاس از دوست و همکارِ فرهیختهام آرمین لنگرودی که هم پیشگفتار کوتاهی بر این ترجمه نوشته و هم زحمتِ نوشتن زیرنویسهای توضیحی آن را به عهده گرفت.
یادداشتی در باره زیرنویسهای این نوشته
زمانیکه دوست و همکار ارجمندم داریوش بینیاز این افتخار را به من ارزانی داشت، تا ترجمه او را بازبینی نمایم، برایم روشن شد، که درک برخی از مفاهیم آورده شده در این نوشتار، برای برخی از خوانندگان غیرکارشناس ایرانی دشوار بوده و آنها را با مشکل روبرو خواهد کرد. از آنجا که من در پیش از نگارش این سخنرانی با استاد گرانقدرم فلکر پُپ در مراوده تنگاتنگ قرار داشته و در باره هر بند این سخنرانی مدت مدیدی با او به گفتگو مشغول بودم، به این فکر افتادم، تا چند یادداشت بصورت پاورقی به این نوشته اضافه نمایم. بدین ترتیب، پس از اجازه مترجم گرانقدر و پس از یک گفتگوی مجدد با فولکر پوپ اقدام به نوشتن برخی از زیرنویسهای این مقاله کردم.
در اینجا بایستی بار دیگر از تلاش همکار نازنینم داریوش بینیاز، برای برگردان این نوشته نفیس به فارسی ارجگذاری نمایم. گفتارهای اینچنینی و به قلم استادان ایرانشناسی چون پوپ، به خوانندگان پارسیزبان این امکان را میدهند تا با پیشینه غیراسلامی واژهها، دعاها، شعارها و نمازهای اسلامی آشنا شده و با بررسی تاریخی این جستارها، هاله مقدس ادیان را پراکنده نمایند.
آرمین لنگرودی
اکتبر ۲۰۲۲
————————————————————————–
ریشهشناسی اصطلاح اسلامی «الله اکبر»
در دورۀ آغازین امپراتوری عرب، سنتهای حاکمان پیش از آن ادامه داده میشد. یکی از این سنتها، ستایش فورتونا [نیکبختی] بود، تا بدین ترتیب امپراتوری در درخششِ نیکبختیِ خود بتواند به باشندگانِ قلمرو خود این امکان را بدهد تا در قلمروی اسلامی-عربی، خوب و بارغبت زندگی کنند. ماآویا [معاویه] و عبدالملک همچنان به ضرب این شعار «گ ه د / آ پ د / گده افزوت/افزود»[1] (GHD / APD / Gaddah absud) بر سکههای خود ادامه دادند. گده (Gaddah) همان نیکبختی یا فورتونای سوری است. سکههای نقرهای امپراتوری عرب تقریباً برای نیمسده، سنتِ دورۀ پیشااسلامی را ادامه دادند و به همین دلیل همان نقوشِ پارسیمیانه/ پهلوی را دارا هستند. «گ ه د» به عنوان یک اندیشهنگاشت (ایدئوگرام) در متونِ پهلوی معادل درخششِ خدایی یعنی فرّ(ه)/خْوَرنه مورد استفاده قرار میگرفت که مانند «هالهای نورانی» حاکم را در بر میگرفت. این درخشش که فّر(ه)/خْوَره نامیده میشود، توانست به شکلِ هالهای نورانی زمانهای بس درازی را پشت سر نهد.
از زمان معینی که دقیقاً روشن نیست، فرمولِ «فّر(ه)/خْوَره افزون» به دلیل کاربردهای فراوان دستخوش تغییراتی گردید تا سرانجام به این فرمولِ ترکیبی دگرگون شد: «لله افزون/ افزود» [به زبان امروزی: الله فزونی / بیشتر باد – بینیاز].
فرمول فرضی «الله فزونی باد»، با توجه به معنایش، جایگاهی در بافت معناشناسی دارد که ما آن را از سایر زبانهای سامی میشناسیم. در این زبانها «ک ب ر» [کَبَرَ] همواره در ارتباط با یک «افزایش» قدرت یا حجم یا پیکر قرار میگیرد. فرمول ترکیبی مانند «الله افزون» به عنوان پلی به سوی «الله اکبر» قابل تصور است، اگر ما گمان را بر آن بگذاریم، که معنی بنیادین واژه «کبر» در عربی نیز سازگار با «افزون» بوده است. در این جا، این بزرگی نیست که تبیین میشود، بلکه خواست یا آرزویی بیان میگردد، بمعنی «باشد که باور به الله، افزون شود!» به عبارتی در این جا موضوع بر سر افزایش به رسمیتشناختن یا باور به الله در مسیر تبلیغ دین است. شوربختانه بعدها این فرمول به عنوان یک شعارِ اشغالگرانه ترسیم گردید. آن برتریطلبی (Suprematismus) اسلامیای که از این روایت متأثر گردیده بیانگر این است که پذیرش (بزرگی) الله بایستی مورد پذیرش مردم بیشتری قرار گیرد، شعاری که بعدها به اعلان پیروزی در جنگها منحرف گردید.
متن سخنرانی:
پیدا کردن روشی برای فهمیدنِ فرمولِ «الله اکبر»، میتواند از راههای گوناگون صورت بگیرد. من در این جا فقط به دو امکان میپردازم:
۱- امکان ارزیابی شواهد مادییی که مدارکِ مربوط به شکلگیری این فرمول در روند تاریخی را ارائه میدهند، و
۲- روشن کردن پسزمینههای خداشناسی که منجر به پنداشتِ قطعی امروزی در مورد شکلگیری این فرمول و معنای آن شده است.
امکان نخست:
فرمول «الله اکبر» به مثابۀ مدرکی که در چارچوب یک روند تاریخی، افت و خیزهای دگردیسی فرگشتی را پشت سر نهاده است
نگاهی کوتاه به نقطۀ آغاز:
پس از مرگ هراکلیوس امپراتور بیزانس در سال ۶۴۱ میلادی، همکاری مخالفانِ سلسلۀ ساسانی نیز به پایان رسید. در سال ۲۰ عربها، همزمان با مرگ هراکلیوس، ضربِ سکههای نقرهای تاریخدار امپراتوری عرب آغاز میشود. همکاری و همیاری اپوزیسیون ایرانی با مخالفانِ سلسلۀ ساسانی از سال ۶۲۲ میلادی (سال شکست نخست خسرو پرویز در ارمنستان / بینیاز) آغاز شده بود. سال ۶۲۲ میلادی آغازگر یک نقطۀ عطف در کشاکشِ طولانی میان خسرو دوم [خسرو پرویز] و هراکلیوس بود.
فرضیۀ من مرتبط با همدستیِ مخالفین حکومتِ ساسانی بر این پایه استوار است که مکانیسمهای معینی هستند که در کشمکشهای نظامی-سیاسی از خصلت ابدی برخوردارند. یکی از آنها، مکانیسمِ «دشمنِ دشمنِ من دوستِ من است» میباشد.
مخالفان درونمرزی ساسانیان، همگی با یکدیگر بر سر انکار و ردِ دولتِ دینی زرتشتی همپیمان بودند. در اینجا میتوان تصور کرد که آنها نیز، همانگونه که روحانی بزرگ کرتیر در سنگنوشتهاش آنرا از افتخارات خود مینامد، قربانی چنین پیگیردهایی بودند.
یک نشانۀ دیگر که دلالت بر همکاریِ احتمالی نیروهای اپوزیسیون با هراکلیوس دارد را میتوان در سورۀ «الکهف» دید. در اینجا یک اسکندر بشارتگر ترسیم میشود که از نظر محتوایی بازگوکنندۀ داستان (اسطوره) اسکندر است. این سوره بازتابدهندۀ پیروزی هراکلیوس بر ایرانیان در سال ۶۲۸ میلادی است که پس از این سال پیروزی نگارش شده است. در پیوستِ دستنوشتۀ اصلی داستان اسکندر که مضمون آن در متن قرآن نگارش شده است، به ستایش هراکلیوس پرداخته شده است. امپراتور هراکلیوس به عنوان کسی از تبار «هراکلس» [هرکول] (بزرگترین و نامآورترین پهلوان یونان و روم/ بینیاز) و خویشاوند اسکندر مقدونی مورد ستایش قرار میگیرد. هراکلسِ نیمهخدا نیز به عنوان خالقِ استورهای اسکندر مقدونی دانسته میشد. به همین دلیل، در این ستایشنامه هراکلیوس نیز از تبار استورهای «هراکلس» [هرکول] قلمداد میشود.
تصویر هلنیستی-التقاطی اسکندر در متن قرآن در تضاد با آن نگاه دشمنانهای است که زرتشتیان ایران نسبت به اسکندر مقدونی داشتهاند. از نگرگاه زرتشتیان، اسکندر مقدونی یک وحشی بوده که تمدن ایران را ویران کرد. در عوض، متن قرآن از اسکندرِ بشارتگر با دوشاخ به عنوان مهارکنندۀ نیروهای ویرانگر و آشوبگر ستایش میکند: او دیواری میسازد تا جلوی ویرانگران فاسد یاجوج و ماجوج[2] را بگیرد. اسکندر دوشاخ همان اسکندر مصری[3] ترسیم شده توسط فلاویوس یوسفوس است که به عنوانِ ذوالقرنین وارد متون قرآن شده است. بدین ترتیب ذوالقرنین قرآن به «بازدارنده»ای[4] تبدیل میگردد که پولس به عنوان مانع/بازدارنده از آن نام میبرد (نامه دوم پولس به مسیحیان تسالونیکی، سوره ۲، آیه ۶. در این جا، این دیوار یا مانع یا بازدارنده «هگز» [Hagiz] نامیده میشود که به عربی «حجاز» [Hijaz] است). بنا بر این، آن «مانع/بازدارنده»ای که با دست اسکندرِ اسکندریهای بنا گردیده بود، جهانِ هلنیستی را از فاجعۀ آشوب و ویرانی در امان نگه میدارد.
از این رو قابل فهم است که چرا ادامۀ تاریخ رستگاری هلنیستی، یهودی-منجیگرایانه در حجاز قرار داده شده است. در ضمن این چیز تازهای نیست که در مسیر درۀ گریان، بکّه[5]، یک جامعه جدید (برای نمونه مدینه) شکل بگیرد[6].
یک نمونه برای نوسازی فرمول نیایش:
در این جا من از مقالۀ میشائیل مارکس، متون قرآنی از محیط پیدایش قرآن (Corpus Coranicum) نقلقول میکنم: «فیلیپ ژینیو در سنگنوشتهها و نقشینههای اشیاء دستساخته ساسانی شواهدی میبیند که نشان میدهد فرمول «بسمالله» از فرمول پارسیمیانه «به نام خدایان» (pad nam i yazdan) برگرفته شده است (ن.ک. کوریل، ژینیو 1976: برگههای ۱۶۵ تا ۱۶۹). فرمول نیایش ساسانی (ن.ک.: TUK 1288 und TUK 1289) میتواند بدین ترتیب زمینهسازِ نیایش اسلامی باشد (ژینیو 1976: ۱۶۲-۱۶۳).»
فرمول بسمالله روی سکههای نقرهای عربهای ساسانی در سال ۶۴۱ میلادی، یعنی سال ۲۰ عربها، آمده است. ضرابخانههای این سکهها همگی در قلمروی آنروزی ساسانی یعنی ایران قرار داشتند. قدیمیترین سنگنوشته عربی مربوط به سال ۵۸ عربها (۶۷۸ میلادی) است. این سنگنوشته عربی تاریخدار در حجاز است که بر سد طائف کندهکاری شده است. «خادم رنجبر خدا» (عبدالله ماآویا/ معاویه) فرمان داد که این نوشته بر صخرهای که بخشی از سد است کندهکاری شود. این متنِ عبدالله معاویه بدون فرمول نیایشی بسمالله آغاز میشود.
نبودِ فرمول بسمالله در غربِ امپراتوری عرب (شامات تا مصر/ بینیاز) و آغاز نگارش آن در شرق امپراتوری یعنی ایران، نشانگر آن است که فرضیه میشائیل مارکس و همکارانش کاملاً منطقی بنظر برسد. به عبارتی در خصوص فرمول بسمالله میتوان گفت که این یک نسخۀ دگرگون شده از یک فرمول نیایش استاندارد، رسمی و قدیمیتر ایرانی بوده است. حال این پرسش پیش روی ماست که چه فرمول استاندارد ایرانی میتوانسته زمینهساز فرمول «الله اکبر» باشد؟ کدام فرمول در مرتبه نخست مورد توجه قرار میگیرد؟ شاید «فّر(ه)/خْوَره افزون [باد]!»؟
سکهها نقرهای امپراتوری ساسانی و سکههای بعدیشان یعنی سکههای عربهای ساسانی تا سال ۷۸ عربها یعنی ۶۹۸ میلادی همگی از فرمولهای استاندارد پهلویِ «فّر(ه) / خْوَره افزون [باد]!» برخوردارند.
بدین وسیله این تمایل بیان میگردد، که «فّر(ه)» (بایستی) افزایش یابد. فّر(ه)، شکوه یا جلال استورهای است. این شکوه، نور علا نور / نورِ نور، یا بازپرتوی خدایی است. و در این مورد مشخص، این «درخشش شکوه»، حاکمیت شاهنشاه ساسانی را مقبولیت میبخشد. بر تختِ پادشاهی او یک «شمسیه» (خورشید/ آفتاب پادشاهی/بینیاز) مانند یک تاج تودرتوی نورانی میتابد. خسرو دوم (خسرو پرویز/ بینیاز) پس از شکستاش در سال ۶۲۸ میلادی توسط موبدان به گونهای آئینی به قتل میرسد؛ او با ضربهای (به سر) کشته میشود، زیرا او در آن لحظه دیگر «فّر(ه)/خْوَره» خود را از دست داده بود.
فّر(ه) در اصل یک هالۀ مقدس نیز هست که جمشید، نخستین پادشاه، بدان آراسته بود (اوستا، یشت ۱۹؛ ۳۱ تا ۵۳). زمانی که جمشید سیاسی شد (زمینی شد/بینیاز)، جنبه دادگریاش را از دست داد. به عبارتی، فّر(ه) از او گرفته شد و بدین ترتیب جمشید هالۀ زیبا و شکوهمندِ حاکمیت خود را از دست داد.
از آن پس جمشید در تضاد خود و جهان میزیست. برای ما او «دو پاره»[7] ترسیم میشود، همانگونه که بعدها دانته در «کمدی الهی» با محمد و علی کرد. بدون دلیل نیست که هرودت بر این نکته اشاره دارد که ایرانیان پسران خود را برای راستی [حقیقت] تربیت میکنند. پس از آن، فّر(ه) از جمشید گرفته شد و او توسط یک شاهین به یک دریا برده میشود. سپس بر این دریا نیلوفر میروید و گسترش پیدا میکند، و فّر(ه) در درون یک مروارید در ته دریا جای میگیرد. ولی این فّر(ه) به محض اینکه یک فرمانروای دادگر پیدا شود دوباره باز خواهد گشت. ولی تا آن زمان هر حاکمیتی عاری از درخشش است و حاکم، چوبین(خشک و بینور) باقی خواهد ماند.
کلیسای ارامنه نیز این نماد «درخشش (جلال)/ هاله نورانی» را به عاریه گرفت. بدینگونه یک نماد اهورا مزدا، یک عقاب با بالهای کاملاً باز، با صلیبِ ارامنه آمیخته شد. برای تبلور «صلیب شکوهمند» [p`ark` hac]، از یک دایره که «نور خورشید» از وسط آن میگذرد استفاده گردید. این همان نمادی است که بجای فّر(ه) گذارده شده است. « p`ark`» به زبان ارمنی، بمعنی فّر(ه) آورده شده. عقابِ بالگشوده در بالای صلیب و دایرهای که نور از آن میگذرد، دو عنصری هستند، که از نمادِ اهورا مزدا برگرفته شدهاند. به راحتی میتوان این مجموعۀ نمادین را به عنوان نگارۀ نمادین اهورا مزدا و «شکوهمندی»اش برداشت کرد. البته در این جا، این مجموعه نمادین روی صلیب برای «نور (علی) نور»! (lumen e lumine) به کار گرفته شده است (دین ارامنه، جی. آر. راسل، ارمنستان و ایران، بخش سوم، دانشنامۀ ایرانیکا).
به جای مجسمه هلنیستی (پیکره مسیح) یک دیسک گرد در مرکز صلیب ارمنی قرار گرفته است. این دیسک با روزنهٔ خورشید (طرح تابش آفتاب)،که دستهپرتوهای منعکسشده نور خورشید هستند، نمادی برای “فّر(ه)” است.
همچنین گلِ آفتابگردان به عنوان «یار نور» (به فارسی همیشه بهار) در کنار میترا نیز به عنوان معادلی برای فّر(ه) به کار برده میشد. گفتنی است که هلال ماه نیز نمادی از فّر(ه) است. پس، قضیه تنها بر سر پرتوی نور خورشید در نقشینۀ (Iconography) فّر(ه) نیست. علتِ درخشش در حال افزایشِ هلال ماه / ماهِ کاملشونده، بازتاب نور خورشید است. بنابراین، «درخششِ» «فّر(ه)» خود پرتویی از خورشید است. قرصِ خورشید بالدار، یک نماد از اهورا مزدا است. هلالِ ماه که پیوسته در حال افزایش، روشنایی و درخشندگیست، بیانگر این خواست و آرزوی مؤمنانۀ «فّر(ه)/خْوَره افزون باد» نیز میباشد[8].
نگارههای پشتِ سکههای نقرهای امپراتوری عرب نز به نقشینه فّر(ه) تعلق دارند. سکههای بدون تاریخ از سوریه و فلسطین که به نام «عبدالله عبدالملک» زده شدند، یک ستون را بر یک سکو/پایۀ مهرابمانند نشان میدهند. روی این ستون، تقریباً در وسط، یک دیسک آورده شده است. این دایره نشانگر بُنمایه «ظهور خورشید» در این نماد است. این همان بُنمایهای است که ما در میانۀ صلیب ارامنه میبینیم. در حالی که «فّر(ه)» (GDH) روی سکههای نقرهای این عصر با حکاکی نگارش میشد، همین را به صورت نقشینه روی سکههای مسی میبینیم[9]. آیا اشاره به بشارت «نور» در قرآن (سوره ۵، آیه ۴۴) همان «فّر(ه)/شکوه (درخشش) است؟ یا منظور از آن «نوری در ورای نور/نور علی نور» میباشد؟
نقشِ استاندارد سکههای نقرهای امپراتوری عرب تا سال ۷۸ عربها (۶۹۸ میلادی) همان نقشِ پارسیمیانۀ «فّر(ه)/خْوَره افزون [باد]» است (GHD APD). «گهد» همان فورتونای (نیکبختی) سوری است که نماد الهۀ سرنوشت است. نام او به عنوان اندیشهنگاشت (ایدهوگرام) مورد استفاده قرار میگرفت به عنوان برابرنهادی برای «خْوَره» پارسیمیانه. «خْوَره» شکلِ پارسیمیانۀ «فّر(ه)» پارسی باستان است. پارسیمیانه، زبان رسمی دیوانسالاری در امپراتوری ساسانی بود. معمولاً این فنواژه را به شکل اندیشهنگاشت به کار میبردند و اکثراً نیز آرامی هستند. امپراتوری عرب این سنت استفاده از پارسیمیانه روی سکهها را تا زمان «عبدالله عبدالملک» ادامه داد.
«خْوَرهٔ» پارسی میانه به صورت یک اندیشهنگاشت برای یک مفهوم آرامی مشابه «Gaddah / Fortuna» [گدّه/فورتونا] نوشته میشد. در این جا نه یک واژۀ بیگانه، بلکه یک مفهوم از یک زبان بیگانه مورد استفاده قرار میگرفت. ویژگیهای دیگر: در اینگونه نوشتارها جملهشناسی (نحو) و الگو، ایرانی هستند و واژهها یک مجموعه از بقایای زبانی-نگارشیِ خاور باستان بودند که از طریق آن زبان پارسیِ میانه خوانده میشد (اشاره به هزوارش دارد / بینیاز). «اپد» نوع نگارش برای «اپزود / ابزود [افزون]» است که بیانگر «افزایش مییابد» است.
«گهد/ اپد» میتواند همچنین «نیکبختی افزایش مییابد» خوانده شود، آنچنانکه «گهد» به عنوان اندیشهنگاشتِ «خْوَره»، در یک بافتِ پهلوی قابل شناسایی نیست. ولی در این نگارش قضیه بر سر بقایای «بتپرستی اعراب کهن» نیست. فورتونا/ نیکبختی که با «گهد» بیان شده، اساساً از کیفیتِ «نورن»[10] برخوردار است، یعنی چیزی است که بند سرنوشت را در دست دارد و با قطع آن میتواند نابودکنندۀ هستی باشد. به عکس، فورتونای آمده در متون قرآن، المنات (سوره ۵۳، آیههای ۱۹ تا ۲۳ و ۲۷ و ۲۸)، توانمندی بزرگ را به اندکی پول خرُد میفروشد. در این جا «گهد» به «منات»ی تبدیل میگردد، که به شکل پول از آسمان میبارد. در این شکل، «گهد» یک الهۀ نیکبختی مادی است. خواهر رومیاش مُنهتا (Moneta) کارش مدیریت پول در کاپیتول (Capitol) است. از آن جا که او پول یا هزینۀ خانه را در دست دارد، ژوپیتر/ زوئوس آن را به ژونو مونهتا (Juno Moneta)[11] خود ارتقا میدهد.
حال چگونه میتوان توضیح داد که فرمول «الله اکبر» از فرمول «گهد، اپد» برگرفته شده است؟
اگر ما از یک روند برایشی/ فرگشتی بیاغازیم، آنگاه باید به این روش آشنا به شیوۀ کاری خاور باستان نگریسته شود. در این جا باید توجه کرد که به ندرت یا شاید بتوان گفت تقریباً هرگز ما با یک نوآوری کاملاً ناگهانی روبرو نمیشویم، بلکه ما با مراحلِ گوناگونی سر و کار داریم که عناصر و اجزاء کوچک به تدریج جای اجزاء قدیم را میگیرند. این جایگزینی مرحلهای عناصر و اجزاء باعث شده که اشکالِ میانی ترکیبی (دوشکلی؟) بوجود آید. حال بایستی این مراحل و اشکال میانی را دنبال و پیدا کرد.
برای تفکیکِ مراحلِ میانی و گذر، به طور مشخص میتوان به نوشتههای سکۀ نقرهای در استخر پرداخت. تاریخ این سکه به سال ۲۶ عربها (۶۴۷ میلادی) برمیگردد[12].
به جای نگارش استاندارد «گهد، اپد» روی سکه، «لله اپد» (lillah APD) در دو بخش (پاره؟ قطعه؟) نوشته شده است. بخش «لله» در این جا، جای «گهد» را گرفته است[13]. به جای «نیکبختی، درخشش و شکوه» – در درخشش یا شکوه این نیکبختی- این شعار آمده است: «با الله افزون یابد». اگر تا کنون قضیه بر سر افزایش شکوه به عنوان بازتاب (بمعنی انعکاس) و پرتوی الهی میچرخید حالا وزنۀ اصلی روی خود خدا متمرکز شده است. در این جا دیگر، نور از نور (بعنوان انعکاس) افزایش نمییابد بلکه حالا خود نور است که باید افزایش یابد. سوره نور به ما میگوید که چه درکی در پس نور نهفته است: «الله نور آسمان و زمین است». روشنایی روغن در چراغ، روغنی از یک درخت روغن ویژه در مکانی ویژه، یک بازتاب است، به عبارتی «فّر(ه)» است. این روغن روشنایی دارد، اگرچه این روغن از یک شعله روشن نشده است. این (نوع) روشنایی حالا دیگر به گذشته تعلق دارد. از این پس فقط موضوع بر سر نوری است که دیگر یک بازتاب (یا انعکاس) نیست.
گام بعدی در این مسیر نوآوری، جایگزین کردن «اپد» و پیدا کردن یک فرمول عربی ناب به جای شعار پهلوی است. گروه همخوان «ک-ب-ر» در عبری نیز به معنی «افزایش یافتن» (برای پیکر یا حجم) است. در عربستان جنوبی، یک «کبیر» یک «قدرتمند» است. کسی که قدرتش افزایش یافته است. پس اکبر حالا میتواند یک افزایش مقایسهای از «کبیر» باشد. بدین ترتیب الله به عنوان «اکبر»، تصوری است از الله به عنوان یک خدا که «افزایش مییابد» و «قدرتمندتر» میشود. این یک تصویر از خدایی است که به آن یک بُعدِ افزاینده داده میشود. به عکس اما، «خدای همهتوان (متعال؟)» یک آرزوی مؤمنانه است.
اکبر شاه در هندوستان قطعاً خود را به عنوان «قدرتمندترین» مینگریست. برای همعصرانش ولی «قدرتمند» بود. به راستی اگر یکی از معاصرانش او را «بزرگترین» خطاب میکرد چه واکنشی نشان میداد؟
این بازسازی هر چه هم فرضیهای باشد ولی در برابر درک غالب از این امتیاز برخوردار است که قواعد دستور زبان عربی را خدشهدار نکرده است و در چارچوب معناشناسی زبانهای سامی حرکت کرده است.
امکان دوم:
پسزمینۀ خداشناسی درک سنتی از «الله اکبر» در پراتیک دین اسلام.
فرمول «الله اکبر» نه در قرآن وجود دارد و نه در اسنادِ رسمی آغاز اسلام به ثبت رسیده است (او هنوز در انتظار کشف در مکانی است که برای نامسلمانان غیرقابل دسترسی میباشد[14]. یعنی این فرمول برای موعظهٔ (ترویج) دین اسلام بوده است. در این جا لزوماً قواعد دستوری زبان عربی نقشی ایفا نمیکنند و یا سنن معناشناسی آن. در اینجا تفسیر است، که نقش اصلی را بازی میکند.
برای نمونه: قرآن هیچ اشارهای به حوا نمیکند. متون قرآن صرفاً از یک مخلوق «کامل» گزارش میدهند. آدم هم در قرآن، خلفه (Chalfe) و پیامبر است. ولی حوا در خداشناسی تسنن وجود دارد که او را از فولکلورِ یهودیت همعصر برگرفتهاند.
استفاده کردن از مضامینِ انجیلی برای مقاصدِ خداشناسی (اسلامی)، یک امر عادی است. در همین رابطه اظهارات دربارۀ یهوه را به عنوان اظهارات دربارۀ الله دیدن هم مقبولیت داشته است.
اگر حالا «الله اکبر» به عنوان «الله بزرگترین است» درک شود، آنگاه میتواند به الگوی انجیلی (متون عهد عتیق) بسیار نزدیک باشد. در متون انجیلی در چند جا اشاره شده است که «یهوه» بزرگتر از خدایان کفار است (نک. مزامیر ۱۳۵:۵؛ «میدانم که یهوه بزرگ است و از همۀ خدایان دیگر برتر است») نتیجهگیری: یهوه بزرگتر است. در باره الله چه؟
اگر کسی میخواهد همۀ فلاکت و نابسامانی زبانشناختی در مورد «تکبیر» و درک اسلامشناسی از «الله اکبر» را ببیند، لازم است که به مقالهای به همین نام [«تکبیر»] رجوع کند که فعالان ویکیپدیا آنرا به درستی وضعیتِ تبصره ۲۲[15] تقدیم کردهاند.
برای دانلود مقاله در فرمت پی دی اف کلیک کنید
******************************************************************
[1] نماد آرامی GHD همان نگارش «فرّ» به خط پهلوی است که به صورت هزوارش وارد پهلوی شده است. همچنین لازم به یادآوری است که در ویکیپدیا به صورت «آ پ ر» آمده است که نادرست است باید به جای «ر»، «د» بیاید.
[2] داستان دیوار «یاجوج و ماجوج» در منابع دینی و از جمله در قرآن به این سدها در گذرگاههای قفقاز، که با همکاری مشترک ایران و روم برای برای دور نگهداشتن مهاجمان شمالی ساخته شدن بودند، باز میگردد.
[3] این یک برداشت یهودی از شخصیت تاریخی اسکندر و شهر اسکندریه بعنوان مرکز یهودیان مصری است، که در کتاب «اَردا ویراف نامه» (همینطور: اَردا ویراز نامه) نیز عیناً بعنوان “اسکندر ملعون رومی ساکن مصر” تبلور یافته و با نام “ذوالقرنین” (اسکندر دوشاخ) وارد قرآن گردید.
[4] ایدۀ «تعویق رستاخیز» (Katechon)، در میان یهودیان ایدهی بسیار کهن است، که توسط مسیحیان اقتباس و در قرآن هم انعکاس یافته (سوره ۷۱ آیه ۴). این تعویق بمعنی یک فرجه زمانی برای بشر بود و بدینوسیله تعویق رهایی آنها به آیندهای نامعلوم واگذار میشد.
[5] در قرآن فقط یک بار از “مکه” نام برده میشود و یک بار هم از “بِکّه” سخن میرود (سوره ۳ آیه ۹۶)، که مسلمانان منظور از آن را همان “مکّه” میدانند و حتی در ترجمههای رایج، آنرا با مکّه جایگزین میکنند. نام مکه اما به احتمال زیاد از واژه “اَکّه” میآید، که در زبان عبری به معنی “اَشک” میباشد. “مء اَکّه” (اسم مفعولی این واژه) در زبان آرامی به معنی “محل نُدبه و زاری” است. هر دو نام مکّه و بکّه میتوانند به این اسم ــ به معنی “مکان زیارت” ــ مربوط باشند (همانند “دیوار ندبه” در اورشلیم).
[6] برپایی یک «جامعه جدید» یک سنت یهودی بود، که در تاریخ یهود چندین بار تکرار میشود و بعدها در داستانهای اسلامی به نام دیگری برای تشکیل «امت جدید» اسلامی در مدینه تبدیل گشت، که از «مهاجرین و انصار» تشکیل شده بود. یک «جامعه جدید» برای یهودیان تنها به معنای این امر بود، که خدای آنها، آنها را پس از یک نافرمانی، مجدداً با یک «میثاق جدید» بخشیده و دوباره به آنها بعنوان قوم برگزیده مینگرد. کپی این «میثاق جدید» را، که نمونههایی از آن در تاریخ یهود وجود دارد، میتوان در داستان «میثاق مدینه» یافت. برای توضیح بیشتر نک: « و خدا انسان را همسان خویش آفرید»، نوشته آرمین لنگرودی.
[7] نام «جمشید» بمعنی “همزاد”و “دوقلو” و یا «توأم» آورده شده است. نگاه کنید به نام جمشید در ویکیپدیا.
[8] Abolala Soudavar, FARR(AH), ii, Iconography of Farr(ah) / Xvareanah, Encyclopaedia Iranica, online edition, iranicaonline.org.
[9] دربارۀ برداشت همگانی از این نقشینه ن.ک. به: Wolfgang Schulze, Symbolism on the Syrian Standing Chaliph Copper Coins. Academia.edu.
[10] نیمهالههگان سرنوشت در استورههای اسکاندیناوی.
[11] یونو یا ژونو مونهتا عملاً ضرابخانه تپۀ کاپیتول بود. به همین دلیل مونهتا به معنی پول نیز هست.
[12] Stephen Album Rare Coins, Santa Rosa, Ca., Auction 43, May 12-15, 2022, No. 160
[13] در اینجا «ل» اول «لله» بایستی با مفهومی که در سوره «قریش» (آیه ۱) قرآن در ارتباط با “قریش” آورده شده فهمیده شود: «لِإِيلَـفِ قُرَيْشٍ»، که بمعنی «در ارتباط با قریش» است. بنابر این شعار سکه عربی بایستی اینگونه فهمیده شود: “آنچه که به الله مربوط است، “قده” اش افزوده گردد”!
[14] اشاره به مکانهای ممنوعه در عربستان سعودی برای غیرمسلمانان است.
[15] «تبصره ۲۲» (Catch-22) نام رُمانی از جوزف هلر است که در سال 1961 بیرون آمد. درونمایه این رمان به وضعیتی اشاره دارد که نتیجه آن باخت قطعی است.